در چه صورتی میشود طلاق و جدایی را درک کرد
بخش سوم
بیماری روانی و فیزیکی
بیماری روانی بعد از ازدواج ظهور میکند
میدانیم بسیاری از مردم هستند که با گذشت زمان بیماری روانی پیدا میکنند .
میدانیم برخی از اختلالات شخصیتی از یه سنینی مثلا بعد از 20 یا بعد از 30 یا حتی بعد از 40 خودشو نشون میده .
بنابراین بسیاری اوقات شما با زن و مردی ازدواج کردید که این زن و مرد از نظر روانی سالم بودند اما با گذشت زمان بیمار روانی شدن و بنابراین شما هرگز با چنین فرد بیمار روانی با چنین مشخصاتی نه میخواستید و نه هم اکنون میتونید زندگی کنید .
مخصوصا وقتی که آن فرد برای بهبود بیماریش حرکت نمیکنه و یا بیماری رو نمیشه معالجه کرد .
زمانی که معالجه زمانبر یا اعتیاد دارد
برخی اوقات برای بیماریش کاری نمیتواند بکند یا برخی اختلالات کاری بین 5 تا 10 ساله بدنبالش داره . که اعتیاد هم میشود در این موضوع قرار داد . بنابراین اگر شما حالا با معتاد روبرو هستید.
که زندگی به نابودی کشیده و خودش هم از پا دراورده یا بیمار روانی شده که در مسیر برهم ریختن خودش و زندگیش هست شما چکار میتونید بکنید .
همیشه یادتان باشد همیشه یک نفر مسئول (مقصر) طلاق هست
نکته فوق العاده مهمی هست که بسیار اهمیت داره که فقط و فقط و تنها و تنها یک نفر مسئول این طلاقه .
ابدا این حرفایی که همیشه گفته میشه دو طرف هستن مقصر جدایی و طلاق این حرفها جایی نداره . فقط یک نفر هست .
بسیار متفاوت هست که اصلا نقشی نداشتید که به موضوع جدایی مرتبط نیست.
برای مثال من در خیابونی دارم رانندگی میکنم که سرعت مجاز 70 کیلومتره و اما من 73 کیلومتر سرعت دارم و رانندگی میکنم و این کاملا روشن هست.
ولی اگر یک کسی از یه خیابونی بیرون آمد با سرعت 140 کیلومتر و مست بود و قصد خودکشی و کشتن دیگرانو داشت و به اتومبیل من زد که شما در اینجا بفرمایید که تقصیر تو هم بود.
اگر بجای 73 ، 70 رانندگی میکردی سر اون چهارراه در لحظه تصادف اصلا حضور نداشتی ، من اصلا نقشی ندارم.
بنابراین شما همیشه میتوانید بازی ها و موضوع هایی رو پیدا کنید که یه آدم دیگه رو مقصر بدونید.
و ابدا آن به شما ربطی نداشته باشد . این نکته رو به این دلیل عرض میکنم که به یکباره آدما در جدایی و طلاق حرف از مقصر دانستن آن یکی میزنند، وقتی اطلاعاتی ندارید عملا کاره واقع بینانه نیست .
بنابراین باید مطمئن باشیم ماجرا رو از آغاز تا پایان میدانیم تا بتونیم در این زمینه نظری داشته باشیم .
جدایی و طلاق به علت بیماری فیزیکی که خود فرد باعث آن است
اما برخی اوقات بیماری دیگر ، بیماری فیزیکی هست در اینجا موضوع بسیار سخت و مشکل هست.
یک زمانی است که فردی گرفتار یک بیماری فیزیکی میشه که به مقدار زیادی مسئولیتش با خودشه .
برای مثال فرض بفرمایید عادت داشته مشروب بخوره پشت فرمون بشینه دهها بار گرفتاری پیدا کرده حالا یکبارم تصادف شدید کرده.
یا مثلا نابینا شده یا فلج شده، در حالت مستی حالا انتظاری که ازین آدم دارید .
آیا واقعا همسره شما باید تا آخر عمر کنار شما بمونه و این شرط اخلاقی انسانی هست؟
که حالا که همسر شما بدلیل کاری که تماما تقصیر با خود او بوده ؛
از تکرار اشتباه بوده ،دچار همچین مشکلی شده است . شما بمونید برای اینکه اگه جدا بشید شرط وفا نیست؟.
. که شما در خوبی و خوشی و در سلامت و بیماری در کنار هم باشید نه اون وقتی هست که یک شرایطی درش رعایت بشه ولی اگر شما چنین میکنید بحثی نیست .
اما بسیاری از اوقات بیماری فیزیکی پایان رابطست و حتی اون آدمی که آسیب دیده باید اصرار به جدایی کنه ؛ که چرا باید کسه دیگری رو برنجانم .
جدایی به علت آسیب جسمی و فیزیکی
به همین جهت هست اینجا یک بحث سنگینی وجود داره و در جوامع مختلف براساس تعریفات متفاوت و موضوع زن و مرد و اینکه کدام آسیب دیدن و چرا آسیب دیدن و چه امیدی برای آینده است مسئله کاملا متفاوته به همین جهت هست برخی اوقات کاملا میشه یه آدمی رو فهمید که بدلیل بیماری جدی فیزیکی همسرش بگه من نمیتونم زندگی کنم و یا نمیخواهم و میخواهم جدا بشم .
دیگر مشکلات زندگی بعد از آسیب فیزیکی و جسمی جدی همسر
برخی اوقات ابدا جایی برای همچین گفتگویی نیست . ما باید قابلیت انعطافی داشته باشیم که این موضوعات را در جای خودش بفهمیم و ارزیابی کنیم.
اما بهرحال بیماری فیزیکی پایان زندگی زناشویی است .
یعنی افراد بعد از اون آسیب فیزیکی بارهای دیگری رو مثلا پرستاری و مراقبت مداوم بدوش همسر میذاره و یا به دلیل آسیب فیزیکی فرد به نوعی رفتار و برخورد میکند که اصلا سالم و خوب نیست .
یعنی کسانی که احتمالا به دلیل این آسیب ها دچارند بد دهن هم هستند.
بهانه گیر هم هستند خواب و بیداریشون بهم ریخته به حریم و شما و دیگران تجاوز میکنن بچه هارو آسیب میزنن