در این مقاله سه عامل از قبیل مانع رشد و تکامل توسط همسر ، از دست دادن جهت و مقصود زندگی و امنیت و آزادی مورد بررسی قرار میگیرد .
مانع رشد و تکامل
کسی که مانع رشد و تکامل شما باشه ، یک کسی سد راه شما بشود
مثله اینکه یک بچه سه ساله رو مانع بشوید که 7 ساله و 14 ساله بشود و بخواهید او را همونجا نگه دارید چون میدونیم در دنیای امروز روزی که ما رشد و تکامل خودمون رو متوقف کردیم درست مانند پرنده ای هستیم که در فضا تصمیم گرفتیم پر نزنیم پس بنابراین سقوط ما قطعی است .
در نتیجه خیلی از اوقات تو زندگی زناشویی آنچیزی که در مسیر رشد و تکامل هست به وسیله همسر سد و بسته میشود.
پروبال ما شکسته میشه و دیگه جایی نداریم به قول معروف پرو بال ما شکستند و در قفس گشودند.
چه رها و چه بسته مرغی که پر شکسته باشه.
هم این پرها بستست یا پرهارو میکشنن و جایی برای رشد نمیزارن .
معموله کسی که ازدواج کرده برای رشد و تکاملش هست .
ما انسان موجود تکاملی هستیم که اگر متوقف بشیم گرفتاریم .
درست مثله اینکه کلاس دوم بشینیم و در آخر عمرمون کلاس دوم بمونیم و این ممکن نیست .
بسیار روشنه که نتیجه چه خواهد بود.
در جلسات تراپی مشکل اینگونه مطرح میشود:
همسرم به من اجازه ادامه تحصیل نمیدهد.
به من اجازه اینکه ارتقا شغلی بگیرم از طرف همسرم داده نمیشود.
اجازه فعالیت در زمینه کسب و کار به من داده نمیشود
من فقط در خانه زندگی میکنم و بیرون نمیروم چون اجازه ندارم
میخواهم درسم را ادامه بدهم اما همسرم قبول نمیکند
جهت و هدف و معنی و مقصود در زندگی از دست بدیم
یه دلیل ازدواج اینه که به انسان جهت میده و هدف میده و در اینحال که جهت میده مقصود هم میدهد و امروز میدونیم انسانی که علاوه بر فیزیکی و مسئله امنیت که دوتا نیاز واقعی هست در زندگیش باید هدف داشته باشه و معنی و مقصود داشته باشه اگر نداشته باشه از پا درمیاد اگر نباشه یا افسردگی او را میگیره یا بیماری های دیگر روانی یا ناچار به اعتیاد میشه و یا درگیری بازیهای فریبکارانه ای که به خودش بیش از همه میکنه گرفتار میشه . بنابراین من میتونم جهت و هدف رو مقصود را از دست بدم برای اینکه کسی همیشه شرایطی رو برای من و خودش و احتمالا بچه ها بوجود میاره . نه تنها راه برای من میبنده برای اونها هم سد میکنه.
در جلسات تراپی مشکل اینگونه مطرح میشود:
احساس میکنم هدفی در زندگی ندارم.
من و همسرم هیچ هدف مشخصی نداریم و زندگی برام بی معنی شده است .
در مورد آینده با همسرم که صحبت میکنم خیلی نظر مثبتی ندارد .
امنیت و آزادی
شما میدونید امنیت آزادی در جوامع در طول تاریخ در مقابل هم بوده یعنی هر اندازه امنیت بیشتری میخواستید باید آزادیاتونو میدادید.
هر زمانی که آزادی بیشتری میخواستید باید ناامنی رو قبول میکردید .
برخی به این نتیجه رسیده اند که هردو رو نمیشه داشت .
در زندگی زناشویی مسله امنیت و آزادی هردو مهم هستند.
هر وقتی که این دو بهم بخوره گرفتاره میشیم خوشبختانه میدونیم که زندان بان از زندانی در بند تره .
برخی اوقات شما احساس خفگی میکنید .
بسیاری از اوقات ما احساس نمیکنیم با همچنین آدمی امنیت اقتصادی جانی حرمت انسانی داریم.
بنابراین مسئله امنیتی موضوع فوق العاده مهمی است.
که همانطور که میدونید در سلسله مراتب نیاز های واقعی که در مغز و ضمیر انسان کار گداشته شده نقش فوق العاده داره
در جلسات تراپی مشکل اینگونه مطرح میشود:
همسرم مرا کتک میزند و فحاشی میکند.
در زندگی احساس امنیت مالی نمیکنم چون همسرم قمار میکند
در زندگی از همسرم فقط توهین و تحقیر میشنوم .
مرا در خانه زندانی کرده است .
هرشب فکر میکنم ، میخواهد مرا به قتل برساند و بکشد.
من امنیت روانی ندارم و همسرم یک فرد بد دهن و بد اخلاق است..